مدیرکل امور تربیتی، مشاوره و مراقبت در برابر آسیب های اجتماعی آموزش و پرورش گفت: با وجود تعطیلی طولانی مدارس برای پیشگیری از شیوع بیماری کرونا، خانواده ها نباید نگرانی برای هدایت تحصیلی دانشآموزان داشته باشند و در صورت ادامه تعطیلی ها، طی روزهای آینده تصمیمات مقتضی به اطلاع جامعه فرهنگیان و دانشآموزان خواهد رسید.
به گزارش روز سه شنبه معاونت پرورشی و فرهنگی، مسعود شکوهی گفت: هدایت تحصیلی یکی از موارد مهم و مورد پرسش خانواده ها در تمام ایام است زیرا با سرنوشت و آینده فرزندانشان گره خورده است. منظور از هدایت تحصیلی در دوره متوسطه، هدایت دانش آموزان به مناسب ترین و بهترین رشته تحصیلی است که این رشته تحصیلی بر اساس استعداد و علاقه آنها متناسب با نیازها و امکانات کشور انتخاب می شود.
وی افزود: هدایت تحصیلی را شاید بتوانیم نقطه عطف زندگی هر فردی قلمداد کنیم اگر این امر به درستی و با دقت انجام نشود، می توانیم این تصور را داشته باشیم که آینده شغلی و تحصیلی فرد به خطر می افتد.
شکوهی برخی از موارد دخیل در امر هدایت تحصیلی را برشمرد و افزود: بررسی نتایج نمرات دانش آموزان در تمامی دروس دوره اول متوسطه با ضرایب اختصاصی هر درس در رشته ها و گروه های مختلف به میزان ۳۵ درصد، آزمون های استعداد، رغبت و ارزش های تحصیلی شغلی از دانش آموزان به میزان ۳۰ درصد، نظر دبیران، نظر دانش آموزان، نظر والدین و نظر مشاور از جمله عوامل دخیل در هدایت تحصیلی هستند.
مدیرکل امور تربیتی، مشاوره و مراقبت در برابر آسیب های اجتماعی خاطر نشان کرد: آیین نامه های هدایت تحصیلی می گوید: دانش آموزان در شاخه نظری به یکی از رشته های ریاضی و فیزیک، علوم تجربی، علوم انسانی و معارف اسلامی هدایت خواهند شد یا در شاخه فنی و حرفه ای و کار و دانش، دانش آموزان در یکی از زمینه های صنعت، کشاورزی و خدمات هدایت شده و در هنرستان های موجود وارد می شوند.
نوجوانی به خودی خود دوران سختی است و همهگیری بیماری کرونا آن را حتی سختتر هم میکند. با بسته شدن مدارس و لغو رویدادهای اجتماعی، بسیاری نوجوانان نه تنها برخی از مهمترین لحظات زندگی خود را از دست دادهاند، بلکه از فعالیتهای روزمرهای مثل گپ و گفت با دوستان و شرکت در کلاسهای درس هم دور افتادهاند.
شما نوجوانانی که این بیماری همهگیر تغییراتی در زندگیشان ایجاد کرده و دچار احساساتی چون اضطراب، انزوا و ناامیدی شدهاند، بدانید که «تنها نیستید.» ما با روانشناس متخصص نوجوانان، نویسنده کتابهای پرفروش و ستوننویس ماهنامه نیویورکتایمز، دکتر لیزا دامور درباره اینکه چگونه میتوانید از خود و سلامت روان خود مراقبت کنید صحبت کردهایم.
۱. به خاطر داشته باشید که اضطراب شما کاملاً طبیعی است
اگر بسته شدن مدارس و سرتیترخبرهای هشدارآمیز باعث احساس اضطراب در شما شده است، بدانید که شما تنها نیستید. درواقع باید هم چنین احساسی داشته باشید. به گفته دکتر دامور، «روانشناسان از دیرباز دریافتهاند که داشتن اضطراب عملکردی کاملاً طبیعی و سالم است و در واقع تهدیدها را به ما هشدار میدهد و کمکمان میکند تا برای محافظت از خودمان اقداماتی انجام دهیم. در حال حاضر اضطراب شما باعث میشود که تصمیمات درستی که لازم است بگیرید، ازجمله نرفتن به جاهای شلوغ یا صرف نکردن وقت با دیگران، شستن دستها و لمس نکردن صورتتان. با این احساسات نه تنها خودتان بلکه دیگران را نیز ایمن نگه میدارید. و با این کار دقیقاً از اعضای جامعهتان محافظت میکنید و به تمام افراد دور و برمان نشان دادهاید که به آنها اهمیت میدهید.»
داشتن اضطراب درمورد بیماری کرونا کاملاً قابل درک است، و طبق توصیههای دکتر دامور اطمینان حاصل کنید که اطلاعات خود را از «منابع معتبر (مثل سایتهای یونیسف و سازمان بهداشت جهانی) کسب میکنید و یا هر اطلاعاتی که از منابع غیرمعتبرتر به دستتان رسیده، چک میکنید.»
اگر نگران هستید که نشانههای بیماری را در خود میبینید، ضروری است که در این مورد با والدین خود صحبت کنید. دکتر دامور میگوید: «به خاطر بسپارید که بیماری ناشی از آلوده شدن به ویروس کرونا معمولاً خفیف است، به خصوص برای کودکان و نوجوانان.» همچنین این نکته مهم را به ذهن بسپارید که تمامی علائم بیماری کرونا قابل درمان هستند. دکتر دامور توصیه میکند که اگر حالتان خوب نیست، و یا درمورد این وروس نگران هستید، با والدین یا بزرگسالانی که به آنها اعتماد دارید صحبت کنید و از آنها کمک بخواهید. و به خاطر داشته باشید که «کارهای موثر زیادی میتوانیم انجام دهیم تا هم خود و هم دیگران را ایمن نگه داشته و شرایط را بهتر تحت کنترل داشته باشیم از جمله شستن مرتب دستها، لمس نکردن صورت و حفظ فاصله اجتماعی.»
۲. ذهنتان را متوجه موضوعات دیگر کنید
دکتر دامور می گوید: «روانشناسان معتقدند که وقتی ما به مدت طولانی در شرایط سخت قرار میگیریم، بهترین کار این است که مشکلات را به دو دسته تقسیم کنیم: چیزهایی که میتوانم کنترل کنم و چیزهایی که در مورد آنها هیچ کاری از دستم ساخته نیست.»
درحال حاضر چیزهای زیادی وجود دارند که در دسته دوم قرار میگیرند، و کاملاً هم طبیعی است، ولی تنها کاری که به ما کمک میکند تا با این مورد کنار بیاییم این است که افکارمان را از این موضوع دور کنیم. دکتر دامور بهعنوان راههایی برای دستیابی به آرامش و توازن در زندگی روزمرهتان پیشنهاد میدهد که به تکالیف درسیتان برسید، فیلمهای مورد علاقهتان را تماشا کنید و یا موقع خواب کتاب داستان بخوانید.
۳. راههای جدید برای ارتباط با دوستانتان پیدا کنید
اگر میخواهید با دوستانتان وقت بگذرانید و در عین حال فاصله اجتماعی را هم رعایت کنید، استفاده از رسانههای اجتماعی بهترین راه ارتباطی است. خلاق باشید؛ به چالشهایی که درباره سلامت در رسانههای اجتماعی پدید آمدهاند، بپیوندید. دکتر دامور می گوید: «من هیچگاه خلاقیت نوجوانان را دستکم نمیگیرم، حدس من این است که نوجوانان شیوههای جدید ارتباط آنلاین با یکدیگر و متفاوت از قبل را پیدا خواهند کرد.»
دکتر دامور در ادامه میگوید: «البته دسترسی بیوقفه به صفحات مجازی و رسانههای اجتماعی هم ایده چندان خوبی نیست. اصلاً کار سالم و هوشمندانهای نیست و ممکن است اضطراب شما را چندبرابر کند.» دکتر دامور پیشنهاد میکند که با کمک والدینتان زمانبندی و محدودیت استفاده از صفحات مجازی برای خود تعیین کنید.
۴. بر روی خود تمرکز کنید
هیچ وقت دوست داشتهاید که کار جدیدی یاد بگیرید، کتاب جدیدی بخوانید یا وقت خود را صرف ساز زدن و تمرین موسیقی کنید؟ حالا وقت انجام این کارهاست؛ روی خودتان تمرکز کنید و راههایی پیدا کنید که از این فرصت و زمان به دست آمده به شیوهای سازنده و برای مراقبت از سلامت روان خود استفاده کنید. دکتر دامور میگوید: «من فهرستی از تمام کتابهایی که دوست دارم بخوانم و کارهایی که واقعاً قصد انجامشان را دارم تهیه کردهام.»
وقتی دچار احساسات ناراحتکننده هستید، تنها راه چاره کنار آمدن با این احساسات و گذر از آن است.
۵. احساسات خود را بشناسید و بپذیرید
از دست دادن رویدادها، سرگرمیها یا مسابقات ورزشی که میتوانستید با دوستانتان در آنها شرکت کنید، بسیار ناامیدکننده است. تمام اینها ضررها و ضربههای بزرگی هستند. دکتر دامور میگوید: «این اتفاقات واقعاً برای نوجوانان ناگوار است و حق دارند که از این وضعیت ناراحت شوند. بهترین راه برای کنار آمدن با این ناامیدی چیست؟ ابتدا باید داشتن این احساس را بپذیرید. وقتی دچار احساسات ناراحتکننده هستید، تنها راه چاره کنار آمدن با این احساسات و گذر از آن است. هیچ اشکالی ندارد که غمگین باشید، و اگر به خودتان اجازه بدهید که احساس غم را بروز بدهید، زودتر حالتان بهتر میشود.»
«هرکسی احساسات خود را به گونهای متفاوت نشان میدهد. بعضی بچهها به کارهای هنری روی میآورند، بعضی دوست دارند با دوستانشان حرف بزنند و با استفاده از احساس غمی که دارند، در موقعی که نمیتوانند دیگر مثل قبل کنار هم باشند، به این صورت با دیگران ارتباط برقرار کنند. مهم این است که همان کاری که احساس میکنید برایتان بهتر است را انجام دهید.»
۶. با خودتان و با دیگران مهربان باشید
بعضی نوجوانان در مدرسه به دلیل بیماری کرونا مورد آزار و سوء استفاده قرار میگیرند. دکتر دامور می گوید: «کمک خواستن از دیگران بهترین راه مواجهه با هر نوع آزار در این مورد است. نباید از بچهها و نوجوانانی که مورد آزار قرار گرفتهاند انتظار داشته باشیم که به تنهایی درمقابل چنین سوءرفتارهایی از خود دفاع کنند، بلکه ما باید آنها را تشویق کنیم که از دوستان و بزرگسالان کمک و حمایت بخواهند.»
اگر شما شاهد این هستید که یکی از دوستانتان مورد آزار قرار گرفته، به کمکش بشتابید و پیشنهاد حمایت به او بدهید. اگر هیچ عکسالعملی نشان ندهید، ممکن است فکر کند که همه بر ضد او هستند یا هیچکس به او اهمیتی نمیدهد. حرفهای شما موثر خواهد بود.
و به خاطر داشته باشید که اکنون بیشتر از هر زمان دیگری ما باید درمورد هر آنچه میگوییم یا به اشتراک میگذاریم عاقلانه رفتار کنیم تا دیگران را ناراحت نکنیم.
باسلام و احترام
این عشق از آن کلمههایی است که راجع به آن خیلی صحبت شده است.
از ابتدای دنیا که بشر، خط و بیان را آموخته، از «عشق» صحبت کرده تا کنون.
واقعا این عشق چیست؟ و چه مشخصهای دارد؟
عاشق و معشوق کیست؟
سرِ آن ندارم که در این زمانِ کوتاه راجع به این همه مطلب حرف بزنم. فقط میخواهم بابی را باز کنم که همه راجع به آن فکر کنیم.
اگر فرض بفرمایید که به یکی بگویید من ورزشکارم، متناسب با ورزشی که میکند، رفتارِ بدنش شکل میگیرد.
بگوییم روز است. روز مشخصهای دارد و شب مشخصهای دیگر.
مشخصهی عشق چیست؟
اگر مشخصههای عشق را بدانیم میتوانیم بفهمیم در چه مرحلهای هستیم، چقدر عشق داریم و اصلا عاشق هستیم یا نیستیم؟
به نظرِ من اولین مشخصهی عشق «دقت» است.
وقتی آدم از چیزی خوشش میآید که بعد تبدیل به عشق شود، دقتش راجع به آن موضوع بالا میرود.
همسرانی که به هم عشق دارند، تکان بخورد دیگری میفهمد میخواهد چه بگوید. چرا که دقت دارند.
مادر، میفهمد بچهاش چه میخواهد.
رئیسی که عاشقِ کار و کارمندانش است، آن محیط را دوست دارد، از نگاه و رفتار همکارانش میفهمد که در او چه میگذرد. پس اولین مشخصهی عشق، دقت است.
دومین مشخصهای که در پیِ دقت میآید، «شناخت» است.
عشق با شناخت توأم است.
عشق، محصولِ شناخت است.
آدم وقتی چیزی را شناخت، عاشقش میشود.
به قول مولانا:
عشقهایی کز پیِ رنگی بُود
عشق نبود، عاقبت ننگی بُودبهقول سعدی:
به جهان، خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم، که همه عالم از اوست…
یک گربه، یک سگ، یک پرنده، یک انسان، یک بچه یا یک بزرگ و یا حتی یک سنگ، همه جلوهی معشوقاند، به شرطی که عاشق باشید.
یک عارف، یک بزرگ و یک وارسته، عاشق است چون خردمند است. فهمیده که اگر عاشق باشد لذتِ زندگی را میفهمد. عشقی که کسی را بیچاره و زبون و دربهدر کند، عشق نیست. تمنایی است که وقتی به آن نمیرسد، حالت هرمان مییابد.
من اگر عاشقِ شما هستم، خوشیِ من در خوشیِ شماست. موفقیتِ من، موفقیتِ شماست. وقتی عاشقِ همسرم یا فرزندم یا نوعِ بشر هستم، خوشیِ آنها را میخواهم.
وقتی عاشقِ دنیا هستم، میخواهم دنیا جای بهتری شود.
برگها سبزتر شوند.
آن مارمولکی که در حیاطِ مؤسسهام راه میرود، دوست دارم سرحال شود؛ سمپاشی نمیکنم که از بین برود. آنها هم جلوهی حق و زندگی هستند. زندگی برای همه است. پس دومین مشخصه عشق، «شناخت» است. عشق توأم با شناخت است.
سومین مشخصهی عشق، «شادی» است.
حضرتِ مولانا به وجد میآمدند و میرقصیدند وقتی حرف از معشوق میزدند. چرا؟
خاصیتِ عشق همین است.
مگر میشود من کسی را دوست داشتهباشم و خوشحال نباشم؟
مگر میشود چیزی را دوست داشتهباشم و از دیدنش لذت نبرم؟
مگر میشود بر جهان عاشق باشم و از بودنم لذت نبرم؟
عشق توأم با شادی است. هر وقت از عشق یاد کردیم، با سوز و گداز و ناله و غم، این هرمان و دوری است. اشکالی هم ندارد ولی این عشق نیست. عشق، محرک است. راه میاندازد. برعکس آن ترس است که آدم را متوقف میکند.
مشخصهی چهارم عشق «شجاعت» است.
آدمِ عاشق، شجاع است. اگر ترس زیاد در زندگیمان باشد، عشق بیرون میرود.
کسی که مدام فکر میکند که به مصلحت رفتار کند، عشق از سرش میپرد.
اینجاست که ممکن است فکر کنیم عشق و خرد در تضاد هستند. چنین چیزی نیست.
آدمِ خردمند معنایی را در نظر دارد و به چیزهای کوچک توجه نمیکند و شجاع است و از بیان کردن و ابراز کردن ترس ندارد.
جوامعی میتوانند عاشقتر و شادتر باشند که ترس در آن کم باشد و مردمانش شجاع باشند.
به این معنا که خود را چنان که هستند بپذیرند، به عقیده و بیانِ خود احترام بگذارند. نه این که عقیدهی خود را تحمیل کنند.
عشق محرک و راهانداز است.
وقتی عشق به چیزی دارید راه میافتید.
عشق، گذشت میآورد، توقع نمیآورد.
آنهایی که میگویند «من عاشقِ تو هستم. پس تو چرا به من وفا نمیکنی؟!»
برای مثال: از شخصی میپرسند چرا آن دخترخانم را کُشتی
میگوید: من عاشقش بودم ولی رفت و زنِ یک نفر دیگر شد!
عاشقش بودی یا میخواستی مالک او شوی!
بهقول سعدی:
خلافِ طریقت بود، کاولیا
تمنّا کنند از خدا، جز خدا
گر از دوست چشمت بر احسانِ اوست
تو در بندِ خویشی، نه در بندِ دوست
اگر من رفتم عاشقِ خانم/آقایی شدم و به او میگویم به خاطرِ من زندگیات را از هم بپاش و هر کاری من میگویم بکن و مثلا با خانوادهات قهرکن!
درواقع من در بندِ خودم هستم.
در بندِ خواستههای خودم هستم.
چرا منّتش را سرِ دیگران میگذارم؟
عشق، بینیازی میآورد.
وقتی من عاشقِ چیزی هستم، از خوشیِ او خوشحال میشوم و از لذت بردن او لذت میبرم.
من از این که فرزندانم رشد کنند، فرزندانِ همه دنیا رشد کنند، خوشحال میشوم و باید کمکشان کنیم پروبال بگیرند و دنیا را جای بهتری کنند.
اگر همسرِ من رشد کند، مطالب جدید یاد بگیرد و حتی از من سر شود، چه اشکالی دارد؟
من از این که درختی رشد میکند، لذت میبرم.
اگر تمنّا دارید، اشکالی ندارد، بگویید من تمنّای این را دارم.
دیگر منّت نگذارید که من تو را دوست دارم، پس تو چرا فلان کار را نمیکنی؟
تنگچشمان، نظر به میوه کنند
ما تماشاکنانِ بستانیم
(سعدی)
حتما لازم نیست باغ مالِ من باشد! همینکه میوه را به آن میبینیم، لذت میبرم.
همینکه این درخت سالم است، لذت میبرم.
نباید که حتما مال من باشد!
عشق، مالکیت ندارد.
ما به قراردادها احترام میگذاریم.
وقتی قرارداد بستیم که همسرِ هم باشیم، با هم میمانیم.
ولی عشق چیزِ دیگری است.
ممکن است من احساس کنم نمیتوانم با این شخص زندگی کنم، هرچند هر دو بد نباشیم و به هم احترام هم بگذاریم؛ خب جدا میشویم.
اگر شما به کوه و منظره و گُل نگاه میکنید و لذت میبرید، آیا آن کوه و گل و منظره باید بلند شود و از شما تشکر کند؟!
بنابراین مشخصهی پنجم عشق این است که «لذت و پاداش» در خودش است.
عشق، یک توانایی است، نه شعف. عشق یک پتانسیل است.
گویند سعدی، رویِ سرخِ تو چه زرد کرد؟
اکسیرِ عشق، در مِسم آمیخت، زر شدم
(سعدی)
عشق آدم را طلا میکند. درست مثل اکسیر.
اگر عشق مرا بیچاره و زبون کرد، یک جای کار اشکال دارد.
احتمالا من «هرمان» دارم. چیزی را میخواهم و نمیتوانم به دست بیاورم.
لطفاً اسمش را عشق نگذارید.
ما میتوانیم عشق را تمرین کنیم.
به شما پیشنهاد میکنم کتاب «هنر عشق ورزیدن» را مطالعه فرمایید.
عشق، تمرین میخواهد.
عشق، حوصله میخواهد.
عشق متانت میخواهد.
صبر کنیم تا به میوه بنشیند.
ما جلوههای عشق حقیقی را میتوانیم در تمام زمینههای زندگی پیدا کنیم.
میتوانیم عاشقِ همسرمان باشیم (که چه بهتر است که باشیم).
میتوانیم عاشق فرزندمان یا عاشق نوع بشر باشیم.
اگر من و شما عاشق فرزندمان هستیم، فرزندمان را دوست داریم، آیا تربیتش نمیکنیم؟
آیا او را به آرایشگاه نمیبریم؟
او را حمام نمیکنیم؟
عشق، با بیخیالی فرق دارد.
عشق، هدفمند است و به ما قدرت میدهد
من و شما مگر فرزندمان را نمیبریم که واکسن و آمپول بزند؟
مگر دارویش را به زور در دهانش نمیریزیم؟
از عشق است و نه از نفرت.
گاهی در عشق لازم است شما چیزی را قطع کنید.
پزشکِ عالیقدری که عاشقِ حرفه و بیمارش است، میشکافد، میبُرد. غده را درمیآورد. بعد میبندد. هنوز عشق دارد.
گاهی مواقع عشق توأم با جدیت است.
گاهی عشق توأم با انضباط است.
عشق، بیانضباطی ندارد.
نمیشود بگوییم حالا که عاشق شدهایم، بیاعتنا و شلخته میشویم. وقتی آدم عاشقِ چیزی میشود، از آن مراقبت میکند و آن را تمیز نگه میدارد. عشق، زیباست.
بهنظر من اگر انسانها به اندازه کافی خردمند شوند، کاری جز عشقورزی نخواهندکرد.
اجازه دهید داستان کوتاهی برایتان بگویم:
یک روزی در خدمت استادمان بودم. صبحِ زود میرفتم آنجا و برایشان نان تازه میبردم.
رابطهی خوبی هم بین ما بود.
یک روز که اصرار کردند که من صبحانه مهمانشان باشم، پذیرفتم و رفتم.
صبحانه که خوردم، وقتِ رفتن، چهرهی نورانیشان را به یاد دارم.
در حالی که مرا بدرقه میکرد، خدمتشان عرض کردم که «استاد، من خیلی شما را دوست دارم». با آن چشمانِ ریز و ابروهای پرپشتِ سپیدشان نگاهی به من کردند و گفتند که « خوش به حالت محمودخان». بعد غشغش خندیدند.
من هم خندیدم. گفت نمیپرسی چرا؟ گفتم حتما حکمتی هست. گفت نمیپرسی حکمتش چیست؟
گفتم خوشحال میشوم بدانم و چیز جدیدی یاد بگیرم.
گفت «محمودخان، وقتی تو مرا دوست داری، تو به من قدرت و اختیاری تفویض میکنی که منِ پیرمرد، تو را خوشحال کنم. وقتی مرا دوست داری، قدرت در توست، نه در من. امتیاز در توست، نه در من. خوش به حالِ کسی که عاشق است. خوش به حالِ کسی که دوست دارد».
و متأسفانه برعکس آن، اگر از کسی یا چیزی بدت بیاید، به آن چیز یا آن شخص، وکالت میدهی تو را ناراحت کند. این ضعف در توست.
عادت ندارم دستِ کسی را ببوسم ولی خیلی از ایشان تشکر کردم. روی ماهشان را بوسیدم که این درسِ بزرگ را به من دادند.
وقتی عاشقی، قدرتمندی.
وقتی نفرت و خشم وجودت را پر کرده، آدم ضعیفی هستی.
هیچوقت به خشم و قهرت افتخار نکن که به عشق و محبتت بسیار باید افتخار کنی.
آدمهای محب و مهربان، آدمهای ضعیفی نیستند. به مرتبتی رسیدهاند که:
وفا بریم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقتِ ما کافری است رنجیدن
(حافظ)
دوستدارتان
محمود معظمی
خیلی وقتها با آدمهایی روبرو میشویم که خیلی شاد و پرانرژی و پر از حال و احوال کودکی هستند.
یعنی فرد شاید سی یا چهل سالش است اما وقتی که دهان باز میکند به حرف زدن یا رفتارهایی که از خودش نشان میدهد، فکر میکنیم با یک کودک، گرمِ صحبت هستیم. زبان بدنی که استفاده میکند و صحبتهای شیرینی که دارد حس جوانی و سرزندگی را منتقل میکند.
معمولاً می گویند این افراد، کودک درونشان زنده است. جالب است که گفته میشود اینها پیر نمیشوند. چون با کودک درون خود زندگی میکنند. 👶
کودک درون یکی از مباحث مهم در روانشناسی است که به روانشناسان کمک میکند رفتارهای ناهنجار و اضطرابهای به جا مانده از دوران کودکی افراد را شناسایی کنند.🐤
البته در اینجا ما نمیخواهیم وارد مبحث مهم و اساسی در روانشناسی شویم. بلکه میخواهیم به صورت ساده و خیلی معمولی بگوییم که کودک درون چیست و چطور میتوانیم حال کودک درون خود را شاد نگهداریم؟
کودک درون بخشی از وجود ماست که گاهی ناسازگار میشود و زمانی دیگر دوست دارد بپرد، بازی کند، شوخی کند، بخندد یا حتی گریه کند و دست به کارهایی بزند که شاید هیچ منطقی دور برش نباشد.
کودک درون، کودکی است که در درون همه ما وجود دارد.
این کودک به ما انرژی و نیرو میدهد و نشاط و شادابی و سرزندگی هر انسانی به کودک درونش وابسته است.
احساسات ما به کودک درون ما گره خورده و قدرت تخیل و غرایز ما در پیوند با اوست.
با کودک درون خود احساسات و عواطف خود را میتوانیم به جریان بیندازیم، به راحتی بخندیم، به راحتی گریه کنیم و به راحتی بازی کنیم.
حتماً شما هم به شهربازی رفتهاید.
وقتی که افراد به شهربازی میروند و سوار بازیهای هیجان انگیز میشوند، انگار همه غم و غصهها یادشان میرود. جیغ میکشند، فریاد میزنند، میخندند و اصلاً فراموش میکنند که در چه جایگاهی هستند. ظاهراً کارهایشان با منطق و اصول هماهنگ نیست، چون کودک درون انسان، عاشق بازی کردن و شادی و نشاط است
خیلی از مواقع این افراد از سن شناسنامهایشان کمتر نشان میدهند. از ویژگیهایی که دارند این است که خیلی راحت میخندند، خیلی راحت میگریند و خیلی راحت میتوانند با کوچکترها ارتباط بگیرند و غمها را در درونشان جمعآوری نمیکنند. با کوچکترین مسئلهای لبخند به لب دارند و هر جایی که باشند با خودشان شادی و شعف به همراه دارند.
این افراد یک توانایی خاص دارند. آنها به شدت اعتماد به نفس دارند. این افراد در جایی اگر مسئله جدی باشد، هم توان جدیت را دارند، اما اگر از فضای خاص که جدیت را میطلبد، خارج شوند، همان انسان شاد و مشعوف جلوه میکنند.
این افراد با دیدن یک فیلم کمدی کلی ایده برای خندیدن میگیرند و جالب است کودک درون این افراد مثل کودکان دبستانی است که به ترک روی دیوار هم میخندند.
معمولاً به این افراد گفته میشود شما اصلاً بزرگ نشدید. همان کودک هفت تا هشت سالهای که بودید هستید.👶
وقتی از زندگی خصوصی این افراد با خبر میشوید یا با این افراد که صحبت کنید متوجه میشوید که آنها هم مشکلات و مسائل خودشان را دارند.
برخی از این افراد، در زندگی با چنان مشکلات و مصائبی روبرو هستند که اگر یکی از این مشکلات را ما داشته باشیم، زمین و زمان را به قول معروف به هم میدوزیم؛ اما این افراد به قدری قوی هستند که اصلاً نشان نمیدهند و با تمام این مسائل باز میخندند.
خلاصه زندگی افراد با کودک درون فعال
زندگی این افراد در دو کلمه خلاصه میشود
شاد بودن و زنده نگهداشتن کودک درونشان.
آیا کودک درون چیزی واقعی است؟
اگرچه کودک درون، دیدنی نیست، اما نمیتوانیم منکر وجود آن شویم.🐤
کودک درون، از لحاظ تصویری، واقعی است و یک واقعیت فوق العاده قدرتمند در آن است.
همانطور که فروید روانشناس بزرگ دنیا میگوید: «در واقع بیشتر اختلالات روانی و الگوهای رفتاری مخرب کم و بیش به این بخش ناخودآگاه مربوط میشود»
همه ما زمانی کودک بودیم. کودکی را پشت سر گذراندهایم اما کودک درونمان همیشه کودک باقی خواهد ماند. ما رشد میکنیم اما کودک درون ما همیشه کودک باقی میماند.
چرا بزرگسالان کودک درون را نادیده میگیرند؟
متأسفانه بیشتر بزرگسالان از این موضوع آگاهی ندارند و این عدم ارتباط آگاهانه با کودک درونی خود به گفته روانشناسان بسیاری از مشکلات رفتاری، عاطفی ناشی از عدم توجه به این نکته است.
واقعیت این است که اکثر افراد بهاصطلاح بزرگسالان بههیچوجه بزرگسال نیستند. همه پیرتر میشوند اما بزرگسال نمیشوند.👶
بزرگسالی یعنی چه؟
بزرگسالی واقعی به تصدیق، پذیرش و مسئولیتپذیری، دوست داشتن و فرزند پروری فرزند درونی خود وابسته است.
برای اکثر بزرگسالان این اتفاق نمیافتد. در عوض کودک درون این افراد نادیده گرفته میشوند، مأیوس میشوند، رها یا رد میشوند.
چون از طرف جامعه به او گفته میشود که بزرگ شوید و این رفتارهای کودکانه را از خود دور کنید.🐤
برای اینکه بزرگ شویم نیاز است خیلی از ظرفیتهای کودکی خود را کنار بگذاریم مثل تعجب، ترس، خوشحالی، حساسیت و بازیگوشی باید خفه شود یا قرنطینه شود یا حتی کشته شود.
کودک با رفتار بزرگانه
تازه ما به مرحلهای وارد میشویم که به کودک شش ساله خود میگوییم بزرگ شو، رفتار بالغانه داشته باش، حرف نزن، نخند، ندو، چون تو دیگر بزرگ شدی، باید رفتار آدم بزرگها را داشته باشی!
اینجاست که کودکی را در کودک خود خفه میکنیم و از کودک میخواهیم رفتار بالغانه داشته باشد. چون فکر میکنیم که این رفتارها کودکانه است و کودک باید دوران کودکی را ترک کند.
بی توجهی به کودک درون
اگر نسبت به کودک درون خود بی اعتنا باشیم، احساسات ما نادیده گرفته میشود. این کودک درون خود را در لایهای میپوشاند و از دید دیگران مخفی میکند و چون به کودک درون خود بی توجه است، مشکلات زیادی برایش پیش میآید.
انواع اهمال کاری ؛ شما در کدام دسته هستید؟
سرکوب کودک درون چه عواقبی دارد؟
خیلی از افراد در بیشتر زمانها این اجازه را به کودک درون خود نمیدهند تا خودش را نمایان کند. انگار از وجود او ترس یا واهمه دارند، فکر میکنند اگر نمایان شود، انسان را رسوا میکند؛ بنابراین سرکوبش میکنند. آنها احساس میکنند اهمیت دادن به کودک درون، ممکن است برایشان مشکلاتی به وجود آورد (چون عاشق هیجانات و کارهای خاص و تجربههای جدید است) پس سعی میکنند نادیدهاش بگیرند.
از پیامدهای منفی بی توجهی به کودک درون میتوان گفت وقتی به کودک درون خود بی تفاوت باشی هرگز یاد نمیگیرید چگونه بازی کنید و از بازی لذت ببرید.
یا حتی یاد نمیگیرید با بچههای خود چطور بازی کنید و اصلاً حوصله ندارید با کودک خود حرف بزنید چه برسد به بازی کردن.👶
اگر کودک درونتان را سرکوب کنید، نمیتوانید استرس خود را کنترل کنید. نمیتوانید آنطور که باید و شاید از زندگی لذت ببرید. ممکن است به اهداف والایی برسید اما همچنان از زندگی لذت نبرید.
از موارد دیگر بی توجهی به کودک درون میتوان به اعتماد به نفس پایین و پرخوری یا کم خوری، دمدمیمزاج بودن و خیلی از مشکلات ریزودرشت دیگر اشاره کرد.
بیماریهای جسمی و روحی
روانشناسان معتقد هستند اگر کودک درون شما آسیب دیده باشد یا نقش او در وجود شما کمرنگ شود، میل به افسردگی افزایش پیدا میکند و کم کم زندگی بی رمق و بی نشاط میشود.
حتی بیشتر بیماریهای روحی و روانی مثل اعتیاد و بیخوابی و انواع اضطرابها و افسردگیها که از بی توجهی به کودک درون ناشی میشود را میتوان با کمک احیای کودک درون قابل درمان دانست.
چه وقت متوجه میشوید که کودک درون شما بیمار است؟
وقتی میبینید که بیماریهای روحی و جسمی مدام به سراغتان میآید حتماً به این نکته توجه داشته باشید. کودک درون خود را به بند کشیدید و بی توجهی به کودک درونتان باعث این مصائب شده است.